نشانه
درباره وبلاگ


بنام آفریننده اندیشه ها توانا بود هر که دانا بود زدانش دل پیر برنا بود دوستان عزیز سلام! امیدوارم اندیشه سبزتان همیشه سبز باشد و رازیانه افکار تان همیشه مروارید وار در حال رستن و تکامل، قدم تان را به این وبلاگ گرامی میدارم. سعی من در صفحات مجازی جادوی" وبلاگ نویسی" هم سرگرمی و هم مطالبی که باهدف ارایه اطلاعات مفید ( تا جای که توان داشته باشم) در زمینه های مختلف ( اجتماعی، تاریخی، دینی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی) می باشد که در تدوام این کار به دیدگاه های عالمانه و منصفانه شما نیاز دارم تا با لطف خود اشتباهات من را تذکرداده و از نقطه نظرات مفید شما در بهینه سازی کیفیت و کمیت مطالب استفاده خواهم کرد.
نويسندگان
شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, :: 18:57 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

سلام

از اونجایی که چند وقتی نظرسنجی وبلاگم درست کار نمیکنه و حتی نمیتونستم پست بذارم......

و بدتر ازهمه تو بعضی از وبلاگها آدرس وبلاگم رو به خاطر اینکه مال لوکس بلاگه نمیتونم بذارم...

قصد دارم بی خیال این لوکس بلاگ بشم و ...!

نظر مثبت شما چیه؟؟؟

از همین الان هم دست به کار میشم و اون یکی رو فعالش میکنم!!

اینم آدرسش:

goodafghanboy.blogfa.com/

یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:عید فطر, :: 1:59 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

خداحافظ ماه پروردگار الرحم الراحمین

خداحافظ ماه لحظه های افطار و سحر

خداحافظ ماه نعمت و رحمت و برکت

خداحافظ ماه شب های نورانی قدر...

ضمن عرض قبولی طاعات و عبادات شما در ماه خدا...

عید سعید فطر رو خدمت امام زمان (عج) و تمام مسلمانان جهان تبریک عرض میکنم.

پیامبر بزرگوار اسلام میفرمایند: بدبخت واقعی کسیه که این ماه رو پشت سر گذاشته باشه و گناهش بخشیده نشه!

امیدوارم ما جزء این دسته از افراد نباشیم....(آمین)

امیدوارم آرزوهای همه شما در این ماه برآورده با خیر و برکت شده باشه و ما رو نیز از دعای خیرتون فراموش نکرده باشید!

جمعه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 23:33 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

عجب روز جالبی بوده این روز تولد!

معمولاً روز تولد تو خانواده ما زیاد موضوع هیجان انگیزی نیست...

البته استثنائاتی وجود داره! (امان از دست دخترا)

خلاصه قضیه از این قراره که امشب بعد از باز کردن صفحه فیس بوکم کلی پیام تبریک دیدم!

وقتی هم اومدم تا تو وبلاگم مطلبی بذارم هم یکی از دوستان تبریکی نوشته بود که جای تشکر داره!

امروز با اینکه کلی خسته و مانده شده بودم...

بادیدن این پیامها کلی از خستگیم رفع شد!

البته تولدم دیروز بود که خودمم فراموش کرده بودم!

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 12:30 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

بعضی موقع ها آدم فکر میکنه بیکاره..

ولی اینقدر سرش شلوغه که حد نداره

یادش بخیر اول تابستون چه برنامه ریزی کرده بودم چی شد!!

چه تصمیمات جالبی برای مطالعه کتابهای مختلف گرفته بودم و عزم خودم رو جزم کرده بودم که نتونستم...

چه فیلمها و سریالهایی که برنامه ریزی کرده بودم ببینم و نشد...

گاهی اوقات درگیر کارای مختلف و فرعی میشی که کارای اصلی و یا مفیدی که باید انجام بدی رو نمیتونی انجام بدی!

یعنی درواقع بیکاری ولی بدجور سرت شلوغه

من این روزا همین حس رو دارم!

جمعه 20 مرداد 1391برچسب:, :: 1:31 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

 

اَللهُمّ الْعَن قتَلهَ اَمیرالمؤمنین

بی علی دنیا ندارد اعتبار

وای بر ما وای بر این روزگار

شهادت مولای متقیان امیرمؤمنان حضرت علی (ع) را به پیشگاه امام عصر(عج) و پیروانش تسلیت عرض میکنم

سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:شب قدر, شب مغفرت, :: 17:27 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

شب قدر است و من قدری ندارم

چه سازم توشه قبری ندارم

مبادا لیله القدر سر آید

گنه بر ناله ام افزون تر آید

مبادا ماه تو پایان پذیرد

ولی این بنده ات سامان نگیرد

التماس دعا

پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 18:0 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

 

من در كابل

5شنبه 29 تيرماه91 ساعت 9صبح

كنار مسجد شاه دوشمشيره!!

جاي همه دوستان خوبم خالي و همينطور همه دوستاني كه دوست دارند در اين محل عكس بگيرند!!

دو شنبه 26 تير 1391برچسب:کابل,افغانستان,کابل گردی, :: 9:26 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

سلام

نمردم و پايتخت كشورم افغانستان رو هم ديدم

مصطفي احمدي

در كابل

26 تيرماه 91

ساعت 9:53

جاي همه دوستان خوبم خالي است

انشاالله در آينده اي نه چندان دور سفرنامه خود را خواهم نوشت.

پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, :: 19:26 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

پدربزرگ و مادربزرگ نعمتهایی از جانب خدا هستند..

کسایی هستند که میتونند ارزش ها و عقاید درست رو به نوه هاشون آموزش بدن

کسایی هستند که میتونند برای نوه ها و بچه هاشون ایجاد امیدواری کنن

به قشنگی میتونند وظیفه پنداموزی رو انجام بدن..... ولی..

ولی من متاسفانه از همون اول فقط دوتاشون رو داشتم یعنی فقط پدربزرگ و مادربزرگ مادریم..

که متاسفانه....

دیگه ندارمشون...

هنوز یکسال از فوت مادربزرگم نگذشته که پدربزرگ خوبم نیز رفت کنار همسر خوبش..

ولی آخه چرا این موقع..

چرا اینجا...

چرا الان که مسافره..

چرا الان که مهمان ما بود..

چقدر این دنیا بی وفاست

کمتر از 10روز پیش بردمش کوه خضر

کمتر از 10روز پیش باهاش رفتم جمکران

باهاش میرفتم کتاب میخریدم

براش بلیط مشهد خریدم تا بتونه برگرده

مثل قدیم که بچه بودم برام قصه میگفت ولی قصه هاش فرق میکرد

قصه زندگی میگفت

قصه مردانگی میگفت

قصه مهربانی و عطوفت میگفت

قصه عشق و عاشقی برام میگفت

متاسفم از اینکه...

ایندفعه نتونستم خوب مواظبش باشم

ایندفعه نتونستم براش میزبان خوبی باشم

دیشب چشم انتظارش بودم ولی دیگه نیومد که نیومد

تا حالا تو عمرم اورژانس نرفته بودم

تا حالا تو عمرم سردخونه نرفته بودم

و ای کاش هیچ وقت نمیرفتم

خدا رحمتت کنه بابابزرگ خوبم

خدا رحمتت کنه که خیلی چیزا ازت یاد گرفتم

خدا رحمتت کنه که خیلی دلم برات تنگ شده و دوست دارم زودتر بیام پیشت

جواب کسایی که تو هرات چشم به راهتند رو چی بدم

جواب خاله و دایی هام رو چی بدم

واقعاً همونطور که پست پیش گفتم

لعنت بر بغض که بدجوری الان تو گلوم گیر کرده

بدجوری داره دیوونم میکنه

دیشب نتونستم در حضور مادرم جلو خودمو بگیرم و بغلش کردم و زدم زیر گریه

بیچاره مادرم که تو کمتر از دو سال غم عزیزان زیادی رو دیده...

خدا رحمت کنه همه اسیران در خاک رو..

چیزی که هست اینه که اون رفت به دیار حق..

و من و تو هستیم که تو این دنیای ناحق موندیم!!!

برای شادی روح اموات صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد

سه شنبه 13 تير 1391برچسب:بغض,جملات عارفانه, :: 20:32 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

میگن خندیدن خوبه...

منم تقریباً اعتقاد دارم چون یه سری از فوایدش رو شنیدم!

میگن قهقهه عالیه...

ولی من زیاد اعتقادی ندارم چون همیشه این رو شنیدم که پیامبر اسلام هیچ وقت قهقهه نمیکردند و این کار رو مناسب نمیدونستند.

میگن گریستن آدم رو آروم میکنه...

نمیدونم چی بگم در مورد این جمله... منکه معمولاً همینطورم هرچند میگن مرد گریه نمیکنه!

اما این رو خودم میگم:

لعنت بر بغض....

لعنت بر بغض....

خیلی ازش بدم میاد

بدم میاد.

جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 22:57 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

یه هفته ای هست امتحانات تموم شده!

دیگه دانشگاه کار خاصی ندارم برم مگر برای امانت گرفتن کتاب!

یکسال دیگه هم از عمرم گذشت!

اگر این یکسال تحصیلی ام رو مورد ارزیابی بخوام قرار بدم..

در کل بد نبوده!! نمره قبولی به خودم میدم!

ولی از خودم بیشتر از این انتظار داشتم..

حداقلش اینه که فک میکنم چیزای زیادی یاد گرفتم..

تجارب خوبی بدست آوردم..

چه تو زمینه کاری و چه تو درسی..

با آدمای زیادی آشنا شدم و آدمای زیادی رو شناختم!!!

تو بعضی کارام کمی محتاط تر شدم(نمیدونم چرا)!!

تو بعضی کارام هم کمی پر ریسک تر!!

به بعضی از نقاط ضعفم به خوبی پی بردم و امیدوارم بتونم اصلاحشون کنم..

در سالی که گذشت، هم فعالیت های فرهنگی دانشجویی زیادی داشتم و هم درسای اصلی رشته ام(اقتصاد) رو پاس کردم که از اهمیت بالایی برخوردارند ولی بازم فکر میکنم نه اون فعالیت ها عطش من رو کم کرده و نه اون درسا!!

تشنه تر از قبل شدم..

ولی در این سالی که گذشت اینو فهمیدم به خوبی از موضوعاتی فرار کردم یا خودم رو دور نگه داشتم..

امیدوارم به خیر و صلاحم بوده باشه..

ولی هنوز جاده ای بی انتها جلومه و فکر میکنم راه زیادی برای پیمودن در پیش دارم..

التماس دعا

پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 22:24 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

ای اسب بی پروا از قلب این صحرا

مرا ببر امشب به شهر شادی ها

بگذر از این صحرا چون نعره طوفان

تا دل سبک گردد ز رنج بی پایان

دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, :: 1:28 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

.....................

هفته ای که گذشت....

یه هفته بسیار سخت و جالب و پر از سود و زیان رو داشتم

اول هفته که دوتا امتحان سخت رو پشت سر گذاشتم..

بعد ارائه یه تحقیق برای درس آمار که دو روز کامل وقتم رو گرفت ولی در عوض ارزشش رو داشت (به دلایل مهمی)!

این وسط ها هم یه امتحان دیگه رو ردش کردم که شاید زیاد مهم نبود!

آخر هفته هم که بسیار برایمان سنگین تمام شد

در گذشت جوان ناکام..

 کارت گرافیک سیستمم ..

متاسفانه به دلیل نرسیدن هوای پاک و از کار افتادن فنش سوخت!

به مدت سه شبانه روز به دور از کامپوترم بودم و اونوقت فهمیدم اعتیاد عجب چیزی بدیه...

سلام

 لطفا این نامه را امضا کنید!

نامه سرگشاده مردم هزاره از سراسر جهان به نهادهای دفاع از حقوق بشر، شخصیت های شناخته شده و مقامات بین المللی

 

برای خواندن نامه و امضا آن به لینک زیر مراجعه نمایید.

http://www.hazarapeople.com/openletter/

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 18:37 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

بعضي وقت ها بايد روي يه تيكه كاغذ بنويسي...

تــــــــعـــطـيـــل اســت.

بعدش اونو بچسبوني پشت شيشه افكارت!!

تا بتوني به خودت استراحت بدي....

دراز بكشي..

دستهات رو بذاري زير سرت..

به آسمان خيره بشي..

لذت ببري..

خودت رو به بي خيالي بزني..

سوت بزني براي خودت...

پشت شيشه ذهنت، افكارت رو ببيني كه صف كشيدن

اون وقت به خودت بگي..

بذار منتظر باشند...

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد