نشانه
درباره وبلاگ


بنام آفریننده اندیشه ها توانا بود هر که دانا بود زدانش دل پیر برنا بود دوستان عزیز سلام! امیدوارم اندیشه سبزتان همیشه سبز باشد و رازیانه افکار تان همیشه مروارید وار در حال رستن و تکامل، قدم تان را به این وبلاگ گرامی میدارم. سعی من در صفحات مجازی جادوی" وبلاگ نویسی" هم سرگرمی و هم مطالبی که باهدف ارایه اطلاعات مفید ( تا جای که توان داشته باشم) در زمینه های مختلف ( اجتماعی، تاریخی، دینی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی) می باشد که در تدوام این کار به دیدگاه های عالمانه و منصفانه شما نیاز دارم تا با لطف خود اشتباهات من را تذکرداده و از نقطه نظرات مفید شما در بهینه سازی کیفیت و کمیت مطالب استفاده خواهم کرد.
نويسندگان
یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 22:36 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

ما آمده ایم زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم
نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم


زندگی ما حکایت مرد یخ فروشی است که از او پرسیدند : فروختی ؟
گفت : نه ، ولی تمام شد!

جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, :: 9:29 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

به نظر من فهم و شعور رو نمیشه به کسی یاد داد!!

چون ذاتیه!!!!

پس خودمون رو خسته نکنیم، یا طرف داره یا نداره!!

این موضوع برای من در طول یکسال گذشته اثبات شده.

برای شما چطور؟؟؟

از دوران راهنمایی به یاد دارم که یکی از معلمام میگفت:

" برای کسی که میفهمه هیچ توضیحی لازم نیست ولی برای کسی که نمیفهمه هر توضیحی اضافه است."

سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:زندگی , :: 20:41 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ پرشی دارد اندازه ی عشق

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود

زندگی تجربه ی شب پره در تاریکی است

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی دیدن یک باغچه از پنجره ی مسدود هوایماست

زندگی یافتن سکه ای  در جوی خیابان است

زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفسها است

زندگی مجذور آینه است

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست

زندگی نوبر انجیر است در دهان گیتی تابستان

زندگی رسم خوشایندیست

زندگی سوت قطاریست که در خواب پلی می پیچد

خبر رفتن موشک به فضا.....

لمس تنهایی ماه ....

بوییدن گل در کژایی دیگر .....

......

 

چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 19:21 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

 

حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز (نویسنده معروف کتاب 100 سال تنهایی) در 15 جمله!
•••••••••••
در 15 سالگی آموختم كه مادران از همه بهتر می‌دانند، و گاهی اوقات پدران هم.
در 20 سالگی یاد گرفتم كه كار خلاف فایده‌ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.
در 25 سالگی دانستم كه یك نوزاد، مادر را از داشتن یك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یك شب هشت ساعته، محروم می‌كند.
... ... در 30 سالگی پی بردم كه قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.
در 35 سالگی متوجه شدم كه آینده چیزی نیست كه انسان به ارث ببرد؛ بلكه چیزی است كه خود می‌سازد.
در 40 سالگی آموختم كه رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست كه كاری را كه دوست داریم انجام دهیم؛ بلكه در این است كه كاری را كه انجام می‌دهیم دوست داشته باشیم.
در 45 سالگی یاد گرفتم كه 10 درصد از زندگی چیزهایی است كه برای انسان اتفاق می‌افتد و 90 درصد آن است كه چگونه نسبت به آن واكنش نشان می‌دهند.
در 50 سالگی پی بردم كه كتاب بهترین دوست انسان و پیروی كوركورانه بد ترین دشمن وی است.
در 55 سالگی پی بردم كه تصمیمات كوچك را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.
در 60 سالگی متوجه شدم كه بدون عشق می‌توان ایثار كرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.
در 65 سالگی آموختم كه انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز كه میل دارد بخورد.
در 70 سالگی یاد گرفتم كه زندگی مساله در اختیار داشتن كارت‌های خوب نیست؛ بلكه خوب بازی كردن با كارت‌های بد است.
در 75 سالگی دانستم كه انسان تا وقتی فكر می‌كند نارس است، به رشد وكمال خود ادامه می‌دهد و به محض آنكه گمان كرد رسیده شده است، دچار آفت می‌شود.
در 80 سالگی پی بردم كه دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.
در 85 سالگی دریافتم كه همانا زندگی زیباست
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 21:32 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

 

اگر
A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z
برابر باشد با
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26

آیا برای خوشبختی و موفقیت تنها تلاش سخت كافیست؟
تلاش سخت (
Hardwork)
H+A+R+D+W+O+R+K
8+1+18+4+23+15+18+11= 98 %

آیا دانش صد در صد ما را به موفقیت می رساند؟
دانش (
Knowledge)
K+N+O+W+L+E+D+G+E
11+14+15+23+12+5+4+7+5= 96 %

عشق چگونه ؟
عشق (
Love)
L+O+V+E
12+15+22+5= 54 %

خیلی از ما فکر می کردیم که اینها مهمترین باشند، مگه نه ؟!
پس چه چیز 100 % را می سازد ؟؟؟

پول ؟
پول (
Money)
M+O+N+E+Y
13+15+14+5+25= 72 %

نه
اینها كافی نیستند، پس برای رسیدن به اوج چه باید كرد؟!
.
.
.
نگرش (Attitude)
A+T+T+I+T+U+D+E
1+20+20+9+20+21+4+5= 100 %


آری !
اگر نگرشمان را به زندگی، گروه و کارمان عوض کنیم
زندگی 100% خواهد شد
نگرش، همه چیز را عوض می کند
نگاهت را تغییر بده و چشمهایت را دوباره بشوی
همه چیز عوض می شود
 

 

شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, :: 22:26 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

تو بارون که رفتی شبم زیر و رو شد

یه بغض شکسته رفیق گلوم شد

تو بارون که رفتی دل باغچه پشمرد

تمام وجودم توی آینه خط خورد

هنوز وقتی بارون تو کوچه میباره

دلم غصه داره دلم بی قراره

نه شب عاشقانه است نه رؤیا قشنگه

دلم بی تو خونه دلم بی تو تنگه

یه شب زیر بارون که چشمم به راهه

میبینم که کوچه پر نور ماهه

تو ماه منی که تو بارون رسیدی

امید منی تو شب نا امیدی

 

نمیدونم چرا امشب اینقدر دلم گرفته!!!

داشتم به یکی از آهنگ های سیاوش قمیشی گوش میدادم.

گفتم تایپش بکنم اینجا هم باشه!!!

شرمنده که باعث رنجش خاطر شما هم شدیم!!!!

 

شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, :: 23:41 ::  نويسنده : مصطفی احمدی
در شهر توریستی اسکاگن این زیبایی رو میشه در سجیه دید، این شمالیترین شهر دانمارکی هاست ..... جایی که دریای بالتیک و دریای شمالی بهم میپیوندند. دو دریای مختلف با هم یکی نمی شوند و بنابراین این راستا بوجود میاد.
 
 
و این همان چیزی است که در قرآن آمده است:
 
 
سورة مباركه الرحمن:
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ (۱۹) بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ (۲۰) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۲۱) يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ (۲۲)
۱۹. دو دريا را به گونه اي روان كرد كه با هم برخورد كنند.۲۰. اما ميان آن دو حد فاصلي است كه به هم تجاوز نمي کنند.۲۱. پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟
۲۲. از آن دو، مروارید و مرجان خارج مى‏شود.
 
 
سوره مباركه فرقان آیه ۵۳:
« و هو الذي مَرَجَ البحرينِ هذا عَذبٌ فُراتٌ و هذا مِلحً اُجاجً وَ جَعَلَ بَينَهما بَرزَخا و حِجراً مَهجوراً»
و اوست كسي كه دو دريا را موج زنان به سوي هم روان كرد اين يكي شيرين و آن يكي شور و تلخ است وميان آندو حريمي استوار قرار داد.
 
سوره مباركه فاطر آيه ۱۲:
وَمَا يَسْتَوِي الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
اين دو دريا يکسان نيستند: يکی آبش شيرين و گواراست و يکی شور و تلخ، از هر دو گوشت تازه می خوريد، و از آنها چيزهايی برای آرايش تن خويش بيرون می کشيد و می بينی که کشتي ها برای يافتن روزی و غنيمت، آب را می شکافند و پيش می روند، باشد که سپاسگزار باشيد.
 
سوره مباركه نمل آيه ۶۱:
اَمَّنْ جَعَلَ الْاَرْضَ قَرَارًا وَ جَعَلَ خِلالَهَا اَنْهَارًا وَ جَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَ جَعَلَ بَينَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا ءَاِلهٌ مَعَ اللهِ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾
[آيا شريكانى كه مى‏پندارند بهتر است‏] يا آن كس كه زمين را قرارگاهى ساخت و در آن رودها پديد آورد و براى آن، كوه‏ها را [مانند لنگر] قرار داد، و ميان دو دريا برزخى گذاشت؟ آيا معبودى با خداست؟ [نه،] بلكه بيشترشان نمى‏دانند.
جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, :: 9:3 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

این حوالی مهربانی مرده است
عشقهای آسمانی مرده است

این حوالی عشق جز افسانه نیست
صحبت از فرهاد یک دیوانه گیست

خاک اینجا مدفن میعادهاست
سرخی آلاله از بیدادهاست

فصل فصل انجماد سینه هاست
حرف من درد دل آئینه هاست


حرفها بر روی لب یخ بسته است
بلبل از آواز خود هم خسته است

نی لبکها خسته اند از این سکوت
روی لبها بسته تار عنکبوت

قلبها تندیسی از نفرت شدند
چشمها ای وای بی غیرت شدند

هیچ کس اینجا شقایق کیش نیست
وای اینجا یک بیابان بیش نیست

عقده ای در سینه منزل کرده است
زخمها در سینه تاول کرده است

ای خدا زخم دلم امشب شکفت
آنچه من در سینه دارم دیده گفت

کاشکی این وضع پایان می گرفت
این بیابان بوی باران می گرفت

آسمان بغض کبودش می شکست
نی لبک بر روی لبها می نشست

چشم مردم زادگاه یاس بود
سینه ها لبریز از احساس بود

عشقها آئینه معنا می شدند
برکه های عشق دریا می شدند

یکنفر از راه دوری می رسید
کاشکی صبح ظهوری می رسید
دو شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 7:0 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

 

 

 امروز، زمینیان به همراهی آسمانیان از درد فراق می گریند و درسوگ هشتمین کوکب امامت، نوای ماتم سر می دهند؛ چرا که بار دیگر گلی از بوستان نبوی پرپر شد و امام علی بن موسی الرضا علیه السلام آن امام مهربانی ، دوستان خود را در غم هجران خویش فرو برد؛ اما بارگاه ملکوتی اش همچون آفتابی پر شکوه درخشان، و مأمن غریبان و ضامن دل های پریشان است.

 ما امروز همراه و هم نوا با کبوتران حرمش دل را به پنجره فولاد سپرده و به سوگ می نشینیم. این روز، بر همه رهپویان و دوستداران آن حضرت تسلیت باد.



 

یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:, :: 9:24 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

 نمی دانم به جرم چیدن کدامین سیب سرخ.......

از بهشت وجودت رانده شده ام؟........

و طنم،گر چه از تو تنها نامی شنیده ام........

ولی عطر وجودت با بند بند وجودم در آمیخته.......

وطنم،روزی به سویت خواهم آمد.....

با کوله ای پر از درد و رنج......

با زخم های ناسوری که غربت بر پیکر نیمه جانم به یادگار نهاده.......

آری روزی باز خواهم گشت......

تا رنجنامه ی قطور غربتم برای همیشه به پایان رسد.......

پس آغوش بگشا ای وطن......

و مرا همچون مادر جدا مانده از فرزند در آغوش گیر......

و بر زخم های عریان جسم و روحم مرهم باش......

آری روزی باز خواهم گشت......

و پروانه صفت بر گرد کعبه وجودت صد بار طواف خواهم کرد......

و بر بلندای، بیکران بامداد پر مهرت......

عظمت خورشید نقاشی می کنم.......

تا مرهمی باشد از صداقت و لبخند........

بر کهنه زخم های مظلوم پیکرت.......

آری روزی باز خواهم گشت......

و تیرگی ها را از وجودت پاک خواهم کرد......

وبه جای آن،خواهم نوشت.......

روشنایی،عشق،امید......

آری روزی باز خواهم گشت........

و با هم خورشید را بوسه خواهیم زد......

و بر آن خواهیم نوشت......

ما آمده ایم،تا تو را میان فرزندان آدم قسمت کنیم......

تا هر چه تاریکی است،روشن......

هر چه تلخی است، شیرین......

هر چه جدایی است،وصل....

و همه ی رنگ ها بی رنگ شوند.......

تا فرزندانمان فارغ از هر رنگ......

طعم شیرین زندگی در بهشت وطن را بچشند........

و آن گاه دوباره متولد خواهم شد......

و این بار زندگی زیباست.......

آری روزی به سویت خواهم آمد ای وطنم .......