نشانه
درباره وبلاگ


بنام آفریننده اندیشه ها توانا بود هر که دانا بود زدانش دل پیر برنا بود دوستان عزیز سلام! امیدوارم اندیشه سبزتان همیشه سبز باشد و رازیانه افکار تان همیشه مروارید وار در حال رستن و تکامل، قدم تان را به این وبلاگ گرامی میدارم. سعی من در صفحات مجازی جادوی" وبلاگ نویسی" هم سرگرمی و هم مطالبی که باهدف ارایه اطلاعات مفید ( تا جای که توان داشته باشم) در زمینه های مختلف ( اجتماعی، تاریخی، دینی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی) می باشد که در تدوام این کار به دیدگاه های عالمانه و منصفانه شما نیاز دارم تا با لطف خود اشتباهات من را تذکرداده و از نقطه نظرات مفید شما در بهینه سازی کیفیت و کمیت مطالب استفاده خواهم کرد.
نويسندگان
شنبه 26 آذر 1390برچسب:, :: 7:51 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

 

از شیشه های شهر کابل خون چکان پیداست
آیینه های شهرمان هر روز عاشوراست
از شانه اش افتاد در پای علم پرخون
این بار دستان رقیه در حرم سقاست
گیسو به گیسو دختران آغشته در خون اند
درناله هابغضی که ترکیده است "یازهرا"ست
گیسوی سرخ کودکت را ناز کن ای مادر!
اصغر همیشه در میان خون خود لالاست
از چشم خونینی که در میان جانماز افتاد
باید بدانی سجده گاهش تربت مولاست
پرپر زنان قلبی میان کوچه می خواند
رنگ حنا هر جا چرا رنگ عروسی هاست؟
سبزینه پوشی می زند فریاد در تصویر
یعنی که زینب باز بین کشته ها تنهاست
شعری از استاد تابش

بیت آخر اشاره به عکس زیر دارد.

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:, :: 18:18 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

دیروز هموطنان شیعه کشورم به هنگام عزاداری سالار شهیدان و یارانش در ظهر عاشورا شاهد عاشورایی دیگر و شهید شدن افراد دیگری بودند.

ساعت 12 ظهر در زیارتگاه حضرت ابالفضل واقع در منطقه مرادخانی شهر کابل انتحاری توسط منافقین و دشمنان اسلام صورت گرفت که نزدیک به هفتاد نفر شهید و تعدادی زیادی نیز زخمی شدند.

مقام شهدای دیروز عالی است خدایا عالی تر بگردان!!

آنها را با سیدالشهدا و یارانش محشور بگردان!!

خدایا شر این منافقین را به خودشان برگردان و به حق حضرت زینب امنیت و آسایش را به کشورم بگردان!!

آمین!

شنبه 5 آذر 1390برچسب:, :: 18:21 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

الا ای محرّم،

از روزی که در نهر جانمان فرات سوز و علقمه عطش جاری ساخته اند

از شبی که در پیاله دلمان شربت گوارای ولایت ریخته اند

دلمان یک حسینیه پر شور است.

 

الا اى محرم!

تو به چشم و دل قهرمانان و آزاد مردان كه همواره بر ضد بیداد،قامت كشیدند و در صفحه سرخ تاریخ، زیباترین نقش جاوید را آفریدند، تو آن آشناى كهن یاد و دشمن‏ستیزى كه همواره در یادشانى

 

و تو ای محرم!

تو آن كیمیاى دگرگونه‏سازى كه مرگ حیات آفرین را - به نام «شهادت‏» به اكسیر عشقى كه در التهاب سر انگشت ‏سحرآفرینت نهفته است، چو شهدى مصفا و شیرین به كام پذیرندگان مى‏چشانى.

تو آن خشم خونین خلق خدایى كه از حنجر سرخ و پاك شهیدان برون زد.

 تو بغض گلوى تمام ستمدیدگانى كه در كربلا ، نیمروزى به یكباره تركید و آن خون دل و دیده روزگار كه با خنجر كینه توز ستم، بر زمین ریخت.

الا اى محرم!...