نشانه
درباره وبلاگ


بنام آفریننده اندیشه ها توانا بود هر که دانا بود زدانش دل پیر برنا بود دوستان عزیز سلام! امیدوارم اندیشه سبزتان همیشه سبز باشد و رازیانه افکار تان همیشه مروارید وار در حال رستن و تکامل، قدم تان را به این وبلاگ گرامی میدارم. سعی من در صفحات مجازی جادوی" وبلاگ نویسی" هم سرگرمی و هم مطالبی که باهدف ارایه اطلاعات مفید ( تا جای که توان داشته باشم) در زمینه های مختلف ( اجتماعی، تاریخی، دینی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی) می باشد که در تدوام این کار به دیدگاه های عالمانه و منصفانه شما نیاز دارم تا با لطف خود اشتباهات من را تذکرداده و از نقطه نظرات مفید شما در بهینه سازی کیفیت و کمیت مطالب استفاده خواهم کرد.
نويسندگان
سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:, :: 8:21 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

از امروز 31 خرداد نمایشگاهی با نمايش آثار 40 هنرمند مهاجر هم وطن در فرهنگسراي نياوران آغاز مي‏شود و به مدت يك هفته ادامه خواهد داشت.

رييس موسسه فرهنگي اكو درمورد برگزاري «جشنواره و نمايشگاه هنرمندان برجسته افغانستان» گفت: اين نمايشگاه علاوه بر آشنايي مردم با فرهنگ و هنر افغانستان، چهره‏ های متفاوت و ناشناخته‏اي از هنرمندان و مهاجران اين كشور را به معرض نمايش عموم مي‏گذارد.

اين مقام مسؤول درمورد ويژگي‏هاي اين جشنواره و نمايشگاه هنري بيان داشت:در اين نمايشگاه آثار برگزيده‏اي از هنرمندان هم وطن مقيم ايران در رشته‏هاي مختلف هنرهاي تجسمي شامل نقاشي، خشنويسي، طراحي، طلاكوب، ميناكاري، فرش‌بافي، خوشنويسي و دوخت‌هاي سنتي به معرض نمايش گذاشته مي‏شود. به گفته رييس موسسه‏ اكو، در كنار برگزاري اين نمايشگاه، دو اجراي زنده موسيقي سنتي و دوشب شعر با حضور شعرا و اديبان افغانستان برگزار مي‏شود. همچنين آخرين كتب منتشر شده با موضوع فرهنگ و هنر افغانستان و غذاهاي محلي اين سرزمين نيز در حاشيه اين جشنواره عرضه مي‏شود. 

ايوبي برگزاري اين مراسم هنري را داراي پيام بين‏ المللي از نحوه‏ي رفتار با افغانستانی‏هاي مقيم ايران دانست و خاطرنشان كرد: برگزاري اين نمايشگاه نشان دهنده فراهم كردن زمينه رشد و شكوفايي هنري مهاجران افغانستان از سوي مسؤولان ايران است.
رييس موسسه اكو توضيح داد: استقبال بي نظير از نمايشگاه آثار هنري هنرمندان افغانستان شهر اصفهان در سال گذشته (89) كه در ابعاد كوچك‏تر و به صورت محدودتر برگزار شده بود، ما را بر آن داشت تا نمايشگاهي سراسري و در ابعاد بزرگ‏تر در تهران برگزار كنيم.

جشنواره فرهنگي و نمايشگاه هنرمندان برجسته افغانستان از روز سه‌شنبه 31 خرداد(امروز) تا پنجم تیر هر روز از ساعت 10 تا 22 در فرهنگسراي نياوران ميزبان علاقمندان است.

دو شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 16:17 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

سلام

از اونجایی که من خودم شخصاً جملات دکتر علی شریعتی رو دوست دارم با اینکه زیاد اهل مطالعه نیستم ولی تا حالا هرچی خوندم و شنیدم قشنگ و زیبا بوده. با خودم گفتم در اینجا بعضی هاش رو به نمایش بذارم تا شاید شما هم بعد از مطالعه خوشتون اومد.

 

اگر غرور نبود چشم هایمان به جای لب هایمان سخن نمی گفتند و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان جستجو نمی کردیم.

 

اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم با اولین خمیازه به خواب می رفتیم و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمی کردیم.

 

اگر خواب حقیقت داشت همیشه خواب بودیم.

هیچ رنجی بدون گنج نبود ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند 

 

اگر همه ثروت داشتند دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید تا دیگران از سر جوانمردی بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند اما بی گمان صفا و سادگی می مرد

 

اگر همه ثروت داشتند اگر مرگ نبود همه کافر بودند و زندگی بی ارزش ترین کالا یود.

 اگر عشق نبود
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم.

 
 
اگر خداوند یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا آن گاه نمی دانم به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت.

  حامد کرزی صبح روزچهارشنبه 25 خرداد در حاشیه سفر به قزاقستان برای    شركت در اجلاس همكاری شانگهای با محمود احمدی نژاد رییس جمهوری ایران دیدار و گفت‏وگو كرد.
حامد كرزی در این دیدار بر لزوم افزایش هر چه بیش‌تر سطح همكاری‌ها و مناسبات دو كشور در بخش‌های گوناگون تاكید كرد و گفت که ایران می‌تواند نقش مهمی در اتحاد ملی افغانستان و پیشرفت آن داشته باشد.
وی با تاكید بر این كه ملت افغانستان به دنبال رهایی از تروریسم است، گفت: افغانستان با افزایش سطح همكاری‌های خود با كشورهای منطقه به ویژه ایران به دنبال استقلال و خودكفایی واقعی است.
رییس‌جمهور با بیان این كه ملت افغانستان به دنبال پایان حضور نیروهای خارجی در افغانستان هستند، تصریح كرد: مردم افغان مخالف ادامه حضور نیروهای خارجی در كشورشان هستند و اگر كوچك‌ترین فرصتی پیدا كنند حتی برای یك لحظه به حضور اشغالگران در كشورشان رضایت نخواهند داد.

آیا واقعاً شما هم همین طور فکر میکنید؟

با همکاری ایران افغانستان پیشرفت خواهد کرد؟

آیا ایران میتونه باعث اتحاد در افغانستان بشه؟

راستی در مورد خود کفایی چی فکر میکنید؟

به نظر من جناب آقای کرزی باید میگفت خود اتکایی و نه خود کفایی چرا که خود کفایی ناعاقلانه و بی منطقی هستش چون در این دنیا هیچ کس نمیتونه کاملاً خودکفا باشه حالا چه در سطح فرد و چه در سطح اجتماع ولی خود اتکا میتونه باشه.

نظر شما چیه؟

در مورد ادامه یا تخلیه نیروهای خارجی نظرتون چیه؟

دو شنبه 25 خرداد 1390برچسب:, :: 23:9 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

 

ز لیلا چون شنیدم یا علی گفت                          به مجنون هم رسیدم یا علی گفت

مگر این وادی دارالجنون است                             که هر دیوانه دیدم یا علی گفت

نسیم غنچه ای را باز می کرد                            به گوش غنچه کم کم یا علی گفت

چمن با ریزش باران رحمت                                 دعایی کرد و او هم یا علی گفت

عصا در دست موسی ازدها شد                         کریم آنجا مسلم یا علی گفت

یقین پروردگار آفرینش                                        به موجودات عالم یا علی گفت

خمیر خاک آدم را سرشتند                                 چو برمی خواست ادم یا علی گفت

مسیحا هم دم از اعجاز میزد                               ز بس بیچاره مریم یا علی گفت

نزول وحی منزل شد به طه                                 ملک در وقت رفتن یا علی گفت

محمد در شب معراج بر خواست                          به قصد قرب اعظم یا علی گفت

مگر خیبر ز جایش کنده می شد                          یقین آنجا علی هم یا علی گفت

   یا علی!

میلاد حضرت علی(ع) و روز مرد بر شما مبارک!

 

دو شنبه 21 خرداد 1390برچسب:, :: 22:33 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

 

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیباترین قلب را در تمام آن منطقه دارد. جمعیت زیادی جمع شدند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند.
مرد جوان، در کمال افتخار، با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود پرداخت. ناگهان پیرمردی جلو جمعیت آمد و گفت:اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست؟
مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیرمرد نگاه کردند. قلب او با قدرت تمام می تپید، اما پر از زخم بود. قسمتهایی از قلب او برداشته شده و تکه هایی جایگزین آنها شده بود؛ اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نکرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد.
در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجودداشت که هیچ تکه ای آنها را پر نکرده بود. مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و با خود فکر می کردند که این پیرمرد چطور ادعا می کند که قلب زیباتری دارد.
مرد جوان به قلب پیرمرد اشاره کرد و خندید و گفت:تو حتماً شوخی می کنی….قلبت را با قلب من مقایسه کن. قلب تو، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است.؟
پیرمرد گفت:درست است، قلب تو سالم به نظر می رسد، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی کنم. می دانی، هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده ام؛ من بخشی از قلبم را جدا کرده ام و به او بخشیده ام.

حالا آیا قلب ما سالم است یا سالم؟

چطور میشه فهمید؟

دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:, :: 18:36 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

دو روز مانده به پايان جهان، تازه فهميده که هيچ زندگي نکرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود، پريشان شد. آشفته و عصباني نزد فرشته مرگ رفت تا روزهاي بيش‌تري از خدا بگيرد.
داد زد و بد و بيراه گفت!(فرشته سکوت کرد)
آسمان و زمين را به هم ريخت!(فرشته سکوت کرد)
جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت!(فرشته سکوت کرد)
به پرو پاي فرشته پيچيد!(فرشته سکوت کرد)
کفر گفت و سجاده دور انداخت!(باز هم فرشته سکوت کرد)
دلش گرفت و گريست به سجاده افتاد!
اين بار فرشته سکوتش را شکست و گفت: بدان که يک روز ديگر را هم از دست دادي! تنها يک روز ديگر باقي است. بيا و لااقل اين يک روز را زندگي کن!
لابلاي هق هقش گفت: اما با يک روز... با يک روز چه کاري مي‌توان کرد...؟
فرشته گفت: آن کس که لذت يک روز زيستن را تجربه کند، گويي که هزار سال زيسته است و آن که امروزش را درنيابد، هزار سال هم به کارش نمي‌آيد و آنگاه سهم يک روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: حالا برو و زندگي کن!
او مات و مبهوت به زندگي نگاه کرد که در گودي دستانش مي‌درخشيد. اما مي‌ترسيد حرکت کند! مي‌ترسيد راه برود! نکند قطره‌اي از زندگي از لاي انگشتانش بريزد. قدري ايستاد، بعد با خود گفت: وقتي فردايي ندارم، نگاه داشتن اين زندگي جه فايده اي دارد؟ بگذار اين يک مشت زندگي را خرج کنم.
آن وقت شروع به دويدن کرد. زندگي را به سرو رويش پاشيد، زندگي را نوشيد و بوييد و چنان به وجد آمد که ديد مي‌تواند تا ته دنيا بدود، مي‌تواند پا روي خورشيد بگذارد و مي‌تواند...
او در آن روز آسمان خراشي بنا نکرد، زميني را مالک نشد، مقامي ‌را به دست نياورد، اما... اما در همان يک روز روي چمن‌ها خوابيد، کفش دوزکي را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آن‌هايي که نمي‌شناختنش سلام کرد و براي آن‌ها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد.
او همان يک روز آشتي کرد و خنديد و سبک شد و لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد!
او همان يک روز زندگي کرد، اما فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: او درگذشت، کسي که هزار سال زيسته بود.

پس بیایید ما هم یک روز زندگی کنیم اما....

نظر یادت نره دوست من

 

دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:, :: 18:23 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

 

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،

و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،

و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،

و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.

آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،

بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،

از جمله دوستان بد و ناپایدار،

برخی نادوست، و برخی دوستدار

که دست کم یکی در میانشان

بی تردید مورد اعتمادت باشد.

و چون زندگی بدین گونه است،

برایت آرزومندم که ....

ادامه در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 4 خرداد 1390برچسب:, :: 22:33 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

 

در لحظه های سخت تنهایی و پریشانی و غربت, یاد او...آن قادر متعال-می تواند دلهای متلاطم و نا آرام ما را به ساحل آرامش برساند. در هجوم رنگها,نیرنگها,سنگها و دورنگی ها روی زیبای او می تواند آبی باشد بر آتش سرگردانی ما.

در تالارهای تاریک و وحشت افزای  نا امیدی,در دوراهی های شک و تردید و در دره های عمیق غفلت و فراموشی, یاد او می تواندما را به خود بیاورد و دلگرم کند و دستهای یخ زده مان را به شاخه های سبز و پربار امید برساند.

در این دوره عمر,در این دنیای پر از دروغ و افسون چقدر به یاد او بوده ایم؟

چقدر او را دیده ایم و یا بهتر بگویم خواسته ایم ببینیم؟

چقدر به او فکر کرده ایم؟

چقدر خود را در محضر او صادق یافته ایم؟

جای او در در کجای زندگی ماست؟

آیا فقط در گرفتاریها و مشکلات سخت و لاینحل نام او را بر زبان می آوریم و به یادش می افتیم؟ یا نه, همیشه و همه ا او را با خود همراه خود میبینیم, نزدیکتر از رگ گردن؟

کسانی که خدا را در همه حال با خود می بینند و در آغوش گرم او را آرام میگیرند,

از خود بیرون می آیند و برطرف کردن گرفتاری دیگران را به گرفتاری خود ترجیح می دهند.

آنها خدا را وسیله ای برای رسیدن به مقاصد نادرست و سس خویش قرار نمی دند و فقط با او کار دارند طلبکارانه به سراغش نمیروند, بلکه عاشقانه خدا را می پرستند و او را بهترین دوست خود می دانند.

چطور میشه به همچین دیدگاهی رسید؟

دو شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 10:21 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

 

پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند ...

مادرش دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد. هر روز به تعداد اعضای خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آن جا می گذشت نان را بر دارد . هر روز مردی گو‍ژ پشت از آن جا می گذشت و نان را بر می داشت و به جای آن که از او تشکر کند می گفت:
هر کار پلیدی که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد !!!
این ماجرا هر روز ادامه داشت تا این که زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد و به خود گفت : او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی د انم منظورش چیست؟
یک روز که زن از گفته های مرد گو‍ژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابر این نان او را زهر آلود کرد و آن را با دست های لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که می کنم ؟ .....
بلافاصله نان را برداشت و دور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت .مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت.
آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد . وقتی که زن در را باز کرد، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباس هایی پاره پشت در ایستاده بود او گرسنه، تشنه و خسته بود، در حالی که به مادرش نگاه می کرد، گفت:مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم. در چند فرسنگی این جا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم . ناگهان رهگذری گو‍ژ پشت را دیدم که به سراغم آمد. او لقمه ای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت : این تنها چیزی است که من هر روز می خورم امروز آن را به تو می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری .
وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگربه ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود، فرزندش نان زهر آلود را می خورد .
به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت:

هر کار پلیدی که انجام می دهیم با ما می ماند و نیکی هایی که انجام می دهیم به خود ما باز می گردد.

نظر یادتون نره

دو شنبه 1 خرداد 1390برچسب:, :: 16:22 ::  نويسنده : مصطفی احمدی

 

کتاب افغانستان به «معرفی سرزمین و مردم کشور افغانستان» به قلم «غلامرضا امیرخانی» مي‏پردازد.
اگر بنا باشد تنها مردم چند کشور معدود با سرزمین افغانستان آشنا شوند، یقینا یکی از آنها مردم ایران خواهند بود. تاریخ، فرهنگ، زبان دین و حتی تقویم مشترک، ساکنان این دو سرزمین را بسیار به هم نزدیک کرده است و سخن از هرات و قندهار و کابل و بلخ و غزنه، بازگو کردن تاریخ ایران است.
افغانستان نمونه مشخصی از یک کشور کوهستانی است که جز سرزمین‌های هموار منطقه‌های جنوب و جنوب غربی، بیشتر مساحت این کشور کوهستانی و صعب‌العبور است و دوری از دریا و آب و هوای خشک و سخت این کشور در کنار طبیعت آن، یکی از عوامل توسعه نیافتگی این کشور به حساب می‌آید.
کابل، پایتخت این کشور هم قدمتی بیش از 2 هزار سال دارد به طوری که در آثار تاریخ نویسان معاصر اسکندر مقدونی از آن یاد شده است. فردوسی هم در شاهنامه به کرات از این شهر نام برده است.
این کتاب شامل 8 بخش است. مقدمه و مرور ، سرزمین و اقلیم، در عرصه روزگار، سیاست و حکومت، اقتصاد و معیشت، فرهنگ و هنر، زندگی و مردم و سفر و گردشگری عنوان بخش‌های کتاب است.
انتشارات امیرکبیر کتاب افغانستان را در 181 صفحه مصور رنگی با قیمت 2500 تومان منتشر کرده است.